هفته گذشته پیامی در کانال منتسب به اداره ورزش و جوانان مازندران قرار گرفت که خبر از همکاری گسترده بین اداره ورزش و جوانان مازندران و باشگاه استقلال میداد.
به گزارش نساجی اسپرت و به نقل از ورزش سه ، رنگرز در دیدار با مصطفی آجرلو، قول و قرارهای را در ارتباط با احداث کمپ و مرکز استعدادیابی برای باشگاه استقلال و رقیب دیرینهاش پرسپولیس را به مدیرعامل آبیها و هواداران این دو تیم داد. در کنار این با اشاره به امکانات استان از آمادگی کامل، برای اجرای این برنامه بزرگ خبر داد. پیام خوبی که باعث هیجان در بین طرفداران تیمهای پایتخت هم شد. اما اگر کمی روی اخبار همین کانال یا عملکرد اداره ورزش و جوانان مازندران دقیق شویم، متوجه یک الگوی رفتاری و کلامی میشویم که شاید باعث شود برای هیجان زده شدن کمی، صبر کنیم.
بگذارید کمی موضوع را تشریح کنم. از یک طرف مازندران در کنار پایتخت، اصولا بیشترین مدال را در مسابقات المپیک و جهانی در بین استانهای دیگر، برای ایران کسب کرده است. بخش قابل توجهی از بازیکنان لیگ برتر فوتبال هم، مازنی هستند. البته فوتبال تنها استعداد ورزشکاران این منطقه نیست، شاید با کمی ارفاق بشود گفت نگین انگشتر کشتی دنیا، مازندران است. در باشگاههای کشتی مازندران، کودکان برای تبدیل شدن به قهرمان المپیک یا دنیایی تلاش میکنند که چندی پیش، در همان باشگاه کم امکانات، تمرین کرده و از آنجا به سکوهای افتخار رسیده است. در ورزشهای دیگر بجز فوتبال و کشتی هم، همیشه رد پای یک مازنی، در بالاترین سطح، دیده میشود. میشود با اطمینان گفت از نظر پتانسیل و استعداد در ورزش، کمبودی در این منطقه وجود ندارد.
در طرف دیگر اما کمتر قهرمان یا تیمی، همچنان در مازندران تمرین میکند و یا حضور دائم در آن جغرافیا دارد. بجز تعداد معدودی ورزشگاه برای بعضی از رشتههای ورزشی، شمال ایران با تمام سرسبزی، از لحاظ امکانات ورزشی، به خشکی کویر لوت است. برای نمونه از تمام استانهای شمالی، با وجود تعداد بالای استعداد، تنها یک تیم در لیگ برتر فوتبال حضور دارد.
کافیست به همین چند سال قبل و نه خیلی دور نگاهی بیاندازیم تا تیمهای ویژهای مثل چوکا، شموشک، ملوان، شهرداری ساری و صنعت نفت قائمشهر را در بالاترین سطح فوتبال ایران، ببینیم. روزهایی که تیمهای با ریشه و پرهوادار شمالی، ضربان هیجان لیگ فوتبال بودند. حالا تنها نماینده کمربند سبز شمالی در فوتبال یعنی نساجی هم، نه تنها امید شهر خسته نیست بلکه به دلیل بازسازی وطنی، بیشتر شایسته لقب خانه به دوش است. بازیهایش را با نارضایتی در شهدای ساری انجام میدهد که بجز چمن نامناسب، در بادهای موسمی هفته گذشته، دروازههای آن از جا کنده شدند.
حالا هم ببرها در تمام ایران از مشهد تا اصفهان، به دنبال ورزشگاه مناسبی میگردند تا از رقبای خود، میزبانی کنند. بعد از جمعآوری چمن مصنوعی وطنی در مرداد ماه، نزدیک به پنج ماه و دهها بازدید بعد، تغییر چشمگیری در این زمین به چشم نمیآید و پروژه چمن طبیعی وطنی همچنان، در مرحله خاکبرداری ست. علاوه بر این زمان مشخص و یا جدول زمانبندی دقیقی برای تحویل قلعه ببرها وجود ندارد و با توجه به توضیحات پیمانکار و رنگرز مدیرکل ورزش و جوانان، در بهترین حالت، وطنی برای فصل آینده لیگ برتر، به نساجی، تحویل داده میشود.
این تصویری سورئالیستی از روزهای آغازین پروژه ورزشگاه شهید وطنی است …
در فوتبال مازندران، پر استعداد کم امکانات دیگر، تیم رایکاست. بابلیها هم مانند شهر همسایه، ورزشگاه خانگی خود را از دست دادهاند و بنظر نمیرسد بازیکنان این تیم بتوانند به این زودی، در استادیوم خانگی، پا به توپ شوند. مثالهایی از این دست چه در فوتبال و چه در ورزشهای دیگر که در مسابقات مختلف مدالآور هستند ولی از حداقل امکانات برخوردارند، کم نیست. استعدادهای ناب و کمنظیری که یا بدلیل کمبود امکانات مناسب راهی خارج از استان یا کشور میشوند یا حتی فرصت بروز استعداد خود را پیدا نمیکنند و از دست میروند.
حال به ابتدای این یادداشت برمیگردیم. در تمام این کمبودها و کاستیهای زیرساختی، الگوی کلمات و وعدههای مسئولان ورزشی استان، دارای شکلی مشابه است. قبل از آغاز پروژه (( بودجه لازم تخصیص داده شده، بحث بررسی فنی بود که خوشبختانه کار کارشناسی خوبی انجام شده، همکاری خوبی با نهادهای مربوطه داریم و سرعت کار راضی کننده است)) و از این دست لغات و کلمات. اگر طرحی به مرحله اجرا برسد، کمی بعد و در موعد سررسید تعهدهای اولیه، کمی لحن و واژهها تغییر میکند (( متاسفانه با اتفاق غیرقابل پیشبینی آب و هوایی مواجه شدیم، نیاز به کمی کار کارشناسی بیشتر بود تا کیفیت فدای کمیت نشود)) و بازهم جملاتی یکسان برای موقعیتهایی مشابه. تنها اتفاق مشترک تمام این جملات و لغات، عدم پیشرفت پروژها و عدم عمل به وعدههاست.
به عنوان نمونه استادیوم وطنی در ابتدا قرار بود تا پیش از عید سال 1401 آماده بهرهبرداری باشد ولی در هر بازدید این ضربالعجل، چند ماهی به تعویق انداخته شد تا اینکه در نهایت ابتدای فصل بعد، احتمالا، موعد تحویل وطنی به نساجی عنوان شد.
القصه اینکه هوادارن استقلال و پرسپولیس خیلی به این وعده کمپ و مرکز استعدادیابی دل خوش نکنند چون استانی که درصد قابل توجهی از ورزشکاران حرفهای ایران را به خود اختصاص داده از عهده امکانات اولیه برای باشگاهها و ورزشکاران ویترینی و رده عالی خود ناتوان است، پس بعید به نظر میرسد توان یا زمان اجرای پروژههایی این چنینی را داشته باشد.